یک دل ، دو دلبـــــــــــــــــــــــــر!!!
حضرت سلیمان (ع)گنجشکی را دید که به ماده خود می گوید : چرا از من اطاعت نمی کنی و خواسته هایم را برآورده نمی کنی؟ اگر بخواهی می توانم تمام قبه و بارگاه سلیمان را به منقار بردارم و به دریا بیندازم!!! حضرت سلیمان از گفتار گنجشک خنده اش گرفت. پس آنها را به نزد خود خواست و پرسید: چگونه می توانی چنین کار بزرگی را انجام دهی؟ گنجشک پاسخ داد: نمی توانم ای رسول خدا ! ولی مرد ، گاهی که می خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خویشتن را بزرگ و قدرتمند نشان دهد ، از این گونه حرف ها می زند... گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش نباید ملامت کرد... حضرت سلیمان (ع) از گنجشک ماده پرسید: چرا از همسرت اطاعت نمی کنی ، حال آنکه تو را دوست می دارد؟ گنجشک ماده پاسخ داد: یا رسول خدا! او در محبت من راستگو نیست ؛ زیرا با دیگری نیز مهر و محبت می ورزد.
سخن گنجشک چنان در حضرت سلیمان اثر بخشید که سخت گریست... آنگاه چهل روز از مردم کناره گرفت و پیوسته از خداوند می خواست علاقه دیگران را از قلب او خارج کرده و محبتش را در دل او خالص گرداند...